«خواستگار قلابی»؛ تا همین50 یا 60 سال قبل، شنیدن یا گفتن این عبارت کرکرخنده بود؛ آخر در دورهای که خواستگار فلکزده قبل از آنکه بتواند 10 ثانیه عروس خانم آینده را ببیند باید 283 بار والده و صبیه را میفرستاد خواستگاری و تازه آنوقت اگر خانواده عروس خوششان میآمد، گروه حقیقتیاب متشکل از برادران و پسر عموهای عروس تمام زندگی داماد را میریخت روی دایره، دیگر پیداشدن خواستگار قلابی واقعا خندهدار بود.
اما حالا که بعضی از جوانها یک ساعت و 25 دقیقه بعد از آشنایی، با دادن وعده ازدواج، خواستگاری میکنند و به قول خودشان نامزد میشوند و بعد از این نامزدی که در هیچکجا هم ثبت نشده حتی با اجازه خانواده دختر قدم به خانه آنها میگذارند، دیگر بحث خواستگاران قلابی و کلاهبرداریهای قلمبه پس از آن، به یک معضل بزرگ تبدیل شده است.
اگر سری به صفحات حوادث روزنامهها بزنید، در میان این خواستگارهای قلابی همه نوع جرمی دیده میشود؛ از آزار و اذیت جنسی و تهیه فیلمهای سیاه گرفته تا کلاهبرداریهای میلیونی... خدا خودش بخیر کند.
اگر چه هر کدام از خواستگاران قلابی شگرد خاصی برای خودشان اختراع میکنند و همین مسئله باعث میشود دیرتر به دام بیفتند، اما بررسی دهها پرونده خواستگاران قلابی و خصوصا شگردهایی که در ماههای اخیر حسابی توی بورس است نشان میدهد سناریوی آنها تقریبا تهمایهای شبیه به هم دارد؛ تمی کثیف و ناجوانمردانه برای شیره مالیدن سر یک دختر و خانوادهاش.
بچه مایهداری که ییهو زمین میخورد…
خواستگاران قلابی خوب، بازیگرهای خوبی هم هستند. 9/99 درصد آنها در اولین برخورد، نقش بچهمایهداری را بازی میکنند که کارخانه، کارگاه و پست اداری بالایی دارد و دائم هم چون کارش خیلی مهم است یک پایش ایران است و یک پایش اروپا و آمریکا…
اما درست وقتی که خوب مخ عروس خانم آینده را زدند و با دادن قول ازدواج اعتماد او و خانوادهاش را جلب کردند، ییهو(!) دچار مشکل مالی میشوند. در این میان سروکله چکی هم پیدا میشود که اگر مایهتیلهای جور نشود تا آقا داماد آینده مثلا این چک را پاس کند، کارخانهاش ورشکست میشود و کشتیاش به گل مینشیند و آنوقت طلبکارانش میاندازندش زندان و خواستگاری بیخواستگاری... .
در این شرایط عروس خانم دلرحم، با عجله از خانواده و اطرافیان، پول قلمبهای قرض میکند یا آنکه طلا و جواهراتش را میفروشد و میدهد به این فرهاد کوهکن کلاهبردار... سکانس بعدی سناریو هم اینطوری است که خواستگار قلابی اشک در چشمانش جمع میشود و از همسر آیندهاش به خاطر این فداکاری تشکر میکند…. اما گل پسر یکباره آب میشود و میرود توی زمین.
حالا باید عروس خانم بدود دنبال این آقای داماد که اتفاقا هیچ نشانیای هم از خودش بر جای نگذاشته. افتاد حالا؟ این مهمترین شگرد خواستگاران قلابی برای کلاهبرداری از دختران دم بخت است.
چکهای برگشتخورده یک خواستگار خلبان
کلاهبرداریهای یک خلبان قلابی با شگرد چکهای برگشتی، از پروندههای جالب توجه درباره خواستگاران قلابی است. پرونده کلاهبرداری این آقا که هنوز هم پلیس در تعقیب اوست هنگامی فاش شد که دختر جوانی به دادسرای ناحیه 2 تهران رفت و از خواستگارش به اتهام کلاهبرداری شکایت کرد.
این دختر جوان به دادیار سلیمی گفت:« بعد از آشنایی خیابانی با جوانی که لباس خلبانی به تن داشت و وانمود میکرد فرد با نفوذ و سرشناسی است، این جوان از من خواستگاری کرد و خواست تا با خانوادهام صحبت کنم تا او خانوادهاش را برای انجام مراسم خواستگاری بفرستد».
اما مراسم خواستگاری هر روز به تاخیر میافتد. بهانه مشخص است؛ آقای خواستگار مدعی است که به مشکل مالی خورده و چک دست مردم دارد و از این حرفها. «من که فریب حرفهایش را خورده بودم، با او به یک طلافروشی رفتم و تمامی طلاهایم را فروختم اما از آن روز به بعد دیگر از او خبری نشد، این بود که فهمیدم او یک کلاهبردار بوده است».
وامهای رویایی یک خواستگار قلابی
کارآگاهان پلیس تهران همین حالا هم در تعقیب یک خواستگار قلابی هستند که با دادن وعده گرفتن وامهای جهیزیه و خودرو، دست به کلاهبرداریهای میلیونی از دختران جوان زیادی زده.
این جوان بعد از آنکه حسابی مخ دختری را که به عنوان طعمه انتخاب کرده توی فرغون میریزد و از او خواستگاری میکند، با این بهانه که دوستان کلهگندهای در بانکها و سازمانهای دیگر دارد، به او وعده میدهد که میتواند برای خرید جهیزیه عروسی، وام تپلی برایش بگیرد و به این ترتیب دست به کلاهبرداری میزند. شگرد او هم برای کلاهبرداری به این صورت است که به دختر جوان میگوید اگر میخواهد وام بگیرد باید به مدت چند روز مبلغی را در بانک بخواباند تا بشود با آن وام گرفت.
وقتی دختر جوان بیخبر از همه جا این پول را تهیه میکند و آن را با خود میآورد و خواستگار به شگردهای مختلف این پول را هاپولی میکند و میرود پی کارش.
تردستی یک خواستگار قلابی
کلاهبرداریهای یک خواستگار قلابی که پروندهاش در شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیه 4 تهران در حال بررسی است بیشتر به تردستی ماهرانه شبیه است.
پرونده کلاهبرداریهای این جوان وقتی به گردش افتاد که دختر جوانی به شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیه 4 تهران رفت و از پسری که 2 میلیون تومان از او کلاهبرداری کرده بود شکایت کرد.
این دختر جوان در توضیح ماجرا به بازپرس پرونده میگوید: «افشین خودش را یک مأمور رده بالا معرفی میکرد و میگفت تمام کارهایش محرمانه است. او از مدتی قبل به خانه ما رفتوآمد داشت و با حرفهایش توانست پدر و مادرم را هم فریب دهد.
بعد از مدتی وقتی که او پیبرد برای خرید جهیزیه با مشکل مالی مواجه هستم ادعا کرد به خاطر رابطه دوستانه با مدیر یکی از بانکها میتواند 10 میلیون تومان وام برایم بگیرد اما برای دریافت آن باید 2 میلیون تومان پول به عنوان سپرده در بانک بگذارم». و این مقدمه یک کلاهبرداری میلیونی است.
«وقتی با هزار امید و آرزو 2 میلیون تومان را فراهم کردم، با او قرار گذاشتیم تا به بانک برویم. آن روز او با خودش یک ساک ورزشی مشکی رنگ آورده بود و از من خواست پولها را برای آنکه توجه سارقان را جلب نکند داخل آن بگذارم»؛ آماده باشید، داماد الان دودر میکند؛«چند دقیقه بعد ناگهان تلفنش زنگ زد و پس از جوابدادن به تلفن همراه، گفت: یک مأموریت ویژه پیش آمده و او باید هرچه زودتر خودش را به اداره برساند.
او مرا تا خانه رساند و بعد از آنکه ساک را به من داد قرار شد فردا دوباره به بانک برویم. اما وقتی به خانه رسیدم با دیدن روزنامه باطلههای داخل ساک شوکه شدم و وقتی که دیگر از او خبری نشد فهمیدم که چه کلاه بزرگی سرم رفته است».
ماه عسل میبرمت اونور آب...
سفر رویایی به آن سوی آبها هم یکی از دام های خیلی ماهرانهای است که خواستگاران قلابی برای کلاهبرداریهای خودشان پهن میکنند. در پرونده جالبی که مدتی قبل در کرج مطرح شد، یک خواستگار قلابی پس از شناسایی زنان و دختران جوانی که از همسرشان جدا شده بودند و وضع مالی خوبی داشتند با آنها طرح دوستی میریخت و بعد از آنکه اعتماد آنها را جلب می کرد، با دادن وعده اقامت در کانادا از آنها خواستگاری میکرد.
او برای آنکه طرف مقابلش را مطمئن کند که راست میگوید، چندینبار وقتی این زن جوان همراهش بود، با برادرش که در کانادا ساکن بود تماس میگرفت و از او میخواست کارهای او و همسر آیندهاش را هر چه زودتر ردیف کند تا مراسم عروسیشان را در آنجا بگیرند.
جوان کلاهبردار وقتی که اعتماد این زن جلب میشد از او میخواست تمام اموال و وسایلش در ایران را بفروشد تا با هم به کانادا بروند...لطفا بقیهاش را خودتان حدس بزنید.
قصر خانوم هابیشام
خواستگاران قلابی فقط به دنبال پول نیستند؛ خیلی از آنها هم دنبال آزار و اذیت و اغفال دختران سادهلوحی هستند که خیلی زود دل میبندند.
البته مزاحمین در چندین مورد خواستگاری قلابی تنها به این مسئله اکتفا نکردند و از زن جوان فیلمبرداری کردند تا بعدا باز هم بتوانند دست به آزار او بزنند.
یا بیا به خونه ما…
آبمیوههای مسموم یکی دیگر از شگردهای خواستگاران قلابی است که تا کنون دختران زیادی به این شیوه مورد اغفال و سرقت قرار گرفتهاند. در یکی از مهمترین پروندههای اینگونه کلاهبرداریها یک جوان به نام حمیدرضا با همدستی همسرش سر 30 دختر فلکزده را شیره مالیدند و یک قتل را نیز رقم زدند.
شگرد آنها به این صورت بود که همسر کلاهبردار پس از آشنایی با دختران جوانی که وضع ظاهری مناسبی داشتند و احتمال میرفت بچهمایهدار باشند، آنها را برای شوهرش – که البته در این سناریو او را با عنوان برادر معرفی میکرد – خواستگاری میکرد. اما وقتی که این دختر خانم حسابی خام می شد از او میخواستند با پوشیدن لباس های نو و آویزان کردن طلا و جواهراتش بهدیدن مادرشوهر آینده برود.
وقتی که دختر جوان تمامی طلا و جواهرات خودش و 6 تا همسایه آنطرفتر را به خودش آویزان میکرد، خواستگار قلابی و زن همدستش به دنبال او آمده و بعد از اینکه او را سوار ماشین میکردند، در بین راه آبمیوه مسمومی به او تعارف میکردند. ساعاتی بعد وقتی دختر جوان به هوش میآمد نه اثری از خواستگار سینهچاک و خواهرش بود و نه طلاهایش!
کلاهبرداری طلایی
آخرین روزهای آبان 84، وقتی دختر جوانی خودش را به ماموران گشت پلیس در نزدیکی امامزاده صالح رساند و از آنها برای دستگیری مرد جوانی که به بهانه خواستگاری از او کلاهبرداری کرده بود کمک خواست.
ماموران به سرعت به سراغ این مرد جوان رفته و او را دستگیر کردند. وقتی با دستگیری مرد جوان پرونده به شعبه سوم دادسرای جنایی انتقال یافت، قاضی شاهمحمدی به بازجویی از دختر جوان پرداخت و در این بازجوییها بود که دختر جوان ادعاهایی را مطرح کرد که یکی از جنجالیترین پروندههای خواستگاران قلابی در ایران را کلید زد.
دختر جوان میگوید: «مدتی قبل به پارکی در نزدیکی خانهمان رفته بودم. هنوز چند دقیقهای از نشستنم در آنجا نگذشته بود که زن جوانی روی صندلی کناری من نشست و سر صحبت را باز کرد. بعد از گفتوگویی کوتاه او بحث را به ازدواج کشاند و از من پرسید که ازدواج کردهام یا مجردم.
وقتی که به او گفتم مجرد هستم با خوشحالی جوانی را که روی صندلی کناری نشسته بود نشان داد و گفت که او برادرش است و قصد دارد همسر مناسبی برای او انتخاب کند...».
آن خانم گفت که مادرشان یک پیرزن زمینگیر است و در انتخاب عروس آینده خود خیلی وسواس دارد و برای همین باید اول تو را ببیند و تایید کند. او گفت مادرشان تاکید دارد که عروس خانواده باید از یک فامیل اشرافی و ثروتمند باشد».
برای همین قرار میگذارند که دختر در حالی که تمام جواهراتش را استفاده کرده به دیدن مادرشوهر برود. «در مسیر، زن جوان آبمیوهای به من تعارف کرد. وقتی که با اصرار او آبمیوه را خوردم ناگهان احساس کردم حالم تغییر کرده و کم کم چشمهایم تار میشوند. بعد از آن بود که بیهوش شدم. ساعاتی بعد وقتی دوباره به هوش آمدم متوجه شدم که در نقطه خلوتی در یک پارک رها شدهام و همه طلا و جواهراتم به سرقت رفته است».
دختر اما شانس آورده، چون مدتی بعد همان جوان را نزدیک امامزاده صالح میبیند؛ «امروز وقتی که این مرد را در نزدیکی امامزاده صالح دیدم او را شناختم و از پلیس برای دستگیری او کمک خواستم». به این ترتیب دختر جوان پرده از راز سرقت مرد جوان و زن همدستش برداشت.
مرد مظنون در بازجوییهای پلیسی گفت: «در تمام کلاهبرداریها همسرم - اکرم - همراهم بود. با همدستی یکدیگر دختران جوان را فریب میدادیم و طلاهایشان را سرقت میکردیم.»
راهنمایی برای شناسایی خواستگاران قلابی
خواستگاران قلابی همهشان آدم حسابی هستند؛ یعنی خودشان را این طوری معرفی میکنند؛ کارخانهدار، رئیس شرکت، مهندس، دکتر، خلبان و ... . خوشبختانه تا حالا روزنامهنگار نداشتهایم...
اما نکته باحالی که دیده میشود این است که آنها اکثرا شغل دومی هم برای خودشان انتخاب میکنند؛ مثلا مامور اطلاعات، پلیس مخفی و ... هستند که خیلی هم خرشان میرود یا آنکه با آدمهای کله گندهای دیشب شام خوردهاند.
دلیل معرفی شغل دوم هم خیلی واضح است؛ اینکه دختر فریبخورده جرات شکایت نداشته باشد و بعد از آنکه متوجه کلاهبرداری میشود خودش را در خانه حبس کند و به جای شکایتکردن بنشیند و در خلوتش قلبی که یک نیزه در آن فرورفته را نقاشی کند یا یک قایق در زیر درختان نخل بکشد... .
چربزبانیهای یک مخزن
مشخصه اصلی خواستگارهای قلابی، این است که آنها میتوانند درست و حسابی مخ بزنند و اعتماد طرف مقابل را جلب کنند. آنها به حدی در این کار مهارت دارند که میتوانند حتی وارد خانواده طعمه خود شده و مخ اعضای خانواده را هم بزنند.
بیشتر دختران جوانی که توسط خواستگاران قلابی از آنها کلاهبرداری شده است در بازجوییها میگویند که در مدت کوتاهی آنقدر به این خواستگار قلابی اعتماد پیدا کرده بودند که حتی بدون آنکه آدرس درست و حسابیای از او داشته باشند حاضر شدهاند پولهای میلیونی را در اختیار او بگذارند.
مجنونتر از فرهاد
بابا اینقدر خوشخیالی دیگر نوبر است. یعنی واقعا شک نمیکنی، بعد از 18 دقیقه و 15 ثانیه حرفزدن، طرف چطوری میفهمد تو همان زن زندگیاش هستی و قضیه خواستگاری را پیش میکشد؟ والله مجنون هم این قدر زود از لیلی خواستگاری نکرد.
همین خواستگاری خیلی خیلی زود هنگام، قبل از آنکه بشناسیاش و او هم تو را بشناسد، یک آژیر خطر است که نشان میدهد طرف بارش کج است.
این قضیه وقتی صددرصد میشود که بعد از آن خواستگاری زود هنگام اولیه، او هر بار برای به خواستگاریآمدن یک بامبولی سر هم میکند. اگر این اتفاق افتاد، مطمئن باشید شما در مقابل یک خواستگار قلابی ایستادهاید…
پول، این پول کثیف
یک جوان خوش تیپ و خیلی خیلی مایهدار به شما قول ازدواج داده و همینطوری توی کافیشاپ خواستگاری کرده. خانواده شما هم با این کار یا موافقند یا مخالف اما بندهخدا درست در همان وضعیت دچار مشکل مالی میشود؛ آن هم از نوع خیلی خفنش.
بنابراین غیرمستقیم با عجز و نالهکردن از شما و خانوادهتان میخواهد کمکش کنید. خدایی اگه دوزاری کسی خیلی خیلی کج نباشد، راحت میشود فهمید که کاسهای زیر نیمکاسه است.
من یک کلاهبردار بینشانم
بینشانی از مشخصات اصلی خواستگاران قلابی است؛ آنها هیچ نشانی و آدرس ثابتی از خودشان ندارند. مثلا اینکه دائما تلفن همراه خودشان را عوض میکنند و آنکه هر روز به شما یک شماره تلفن میدهند تا با آن تماس بگیرید و هزار و یک حقه میزنند تا نشانی ثابت و مشخصی به شما ندهند. شما هم با خوش باوری فکر میکنید که این یک شوخی بامزه است.
اما وقتی که کلاه بزرگی سرتان میرود تازه میافتید دنبال این آقا و آنوقت است که متوجه میشوید تمام آدرسهایی که به شما دادهاند یا اشتباه بوده یا آنکه متعلق به یک بنده خدایی است که روحش از همهچیز بیخبر است.
یک خواستگار قلابی که مدتی قبل دستگیر شد، برای آنکه هیچ ردی از خود برجای نگذارد شماره تلفن مغازههای مختلفی را که آشنایی کمی با آنها داشت میداد و از دختر سادهلوح میخواست تا در ساعت خاصی – که وی در آن زمان در مغازه بود - تماس بگیرد؛ به این ترتیب هیچکدام از فریبخوردگان هیچ نشانیای از او نداشتند.
وقتی کارآگاهان به سراغ مالکان شماره تلفنها رفتند مشخص شد هیچکدام از آنها آشنایی زیادی با این جوان نداشتهاند.